- بی بها
- بی قیمت و ارزش
معنی بی بها - جستجوی لغت در جدول جو
- بی بها ((بَ))
- بی ارزش، بی قیمت، پربها، گرانبها، آنقدر که نتوان برایش قیمتی تعیین کرد
- بی بها
- بی قیمت، بی ارزش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر ارزش قیمتی
ناپایدار گذرا
بی آگاهی قبلی، بی توجه، بی احتیاط
کله: دوبل بی ویدا
بی راز، بی سر
نا مهربان
بی وقت، بی موقع
ناخرم مفرح مقابل باصفا: (این باغ بی صفا نیست)
خاموش ابانگ بی آواز، ساکت. یا حرف بی صدا. حرف صامت
آوانس
بستاخ گستاخ
غیر قابل اعتراض، بدون چون و چرا، مسلم
بی شوه بی خودی ناروا بلاژ بود مردی بلاژ شد فاسق - امردی دید شد براو عاشق (جامی) بی سبب بدون دلیل بی علت، بیهوده
تهیدست
نابینا، کور دل
گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد، بینوا فقیر محتاج
بی همتا یگانه
بی ترس و بیم، بی پروا
بی گمان بی برو برگرد بی شک و تردید، بی اشتباه
بی مثل، بی نظیر، بی مانند، ناهمتا، بی مثال، بی بدل
راستباز
ناخرسند
پولی که در بهای آب دهند حق الشرب
وجهی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد
بیعانه، پیشادست، چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند بیعانه
انعامی که پس از باز گرفتن کودک از شیر به دایه وی می دهند، مزد دایگی و شیر به کودک دادن
بهای شیر دادن حق ارضاع، پول یا چیزی دیگر که داماد به پدر و مادر عروس دهند
بی شرم، بی آزرم، گستاخ
بی ترس، بی پروا، دلیر